در سالهای اخیر، توجه محققان به ارتباط بین سلامت روان و روابط زناشویی افزایش چشمگیری داشته است. مطالعات نشان میدهند که سلامت روان نه تنها بر کیفیت زندگی فرد تأثیر میگذارد، بلکه نقش مهمی در انتخاب همسر و شکلگیری روابط طولانیمدت دارد. یکی از یافتههای جالب در این حوزه، نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالات روانی تمایل بیشتری دارند که با افرادی ازدواج کنند که شرایط روانی مشابهی دارند.
در نگاه اول، این موضوع ممکن است عجیب به نظر برسد، زیرا تصور عموم این است که زوجها معمولاً ویژگیهای مکملی دارند و ویژگیهای یکدیگر را کامل میکنند.
اما دادههای علمی نشان میدهند که در بسیاری از موارد، مشابهت در ویژگیهای روانی، خصوصاً در زمینه اختلالات روانی، نقش مهمی در انتخاب شریک زندگی دارد.
دکتر مهوش معاذی نژاد روانشناس و مشاور خانواده معتقد است این یافتهها، نمونهای بارز از پیچیدگی روابط انسانی و تأثیر ژنتیک و محیط بر رفتارهای اجتماعی است و میتواند در طراحی برنامههای پیشگیری و درمان مؤثر باشد.
یک مطالعه بزرگ بینالمللی که شامل بیش از ۱۴.۸ میلیون نفر از تایوان، دانمارک و سوئد بود، نشان داد که افراد مبتلا به اختلالات روانی به طور قابل توجهی بیشتر از افراد سالم، همسری با اختلال مشابه انتخاب میکنند.
این پژوهش گسترده با تحلیل دادههای ثبت ملی سلامت و ازدواج، توانست الگوهای پایدار همبستگی میان همسران را در نسلها و فرهنگهای مختلف شناسایی کند.
یکی از نکات قابل توجه این مطالعه این بود که یافتهها در سه کشور با فرهنگها و ساختارهای اجتماعی متفاوت تقریباً مشابه بود. این موضوع نشان میدهد که انتخاب شریک زندگی با ویژگیهای روانی مشابه، یک الگوی جهانی و پایدار است و نمیتوان آن را صرفاً به یک فرهنگ یا جامعه خاص نسبت داد.
دلایل احتمالی
چندین عامل میتوانند توضیح دهند چرا افراد مبتلا به اختلالات روانی تمایل دارند با کسانی ازدواج کنند که شرایط مشابه دارند.
تجارب مشترک: افرادی که شرایط روانی مشابه دارند، ممکن است درک عمیقتری از مشکلات و چالشهای یکدیگر داشته باشند. این درک میتواند به ایجاد رابطهای پایدارتر و حمایتگر کمک کند، زیرا هر دو طرف میتوانند یکدیگر را بهتر حمایت و درک کنند.
محدودیتهای اجتماعی: افراد مبتلا به اختلالات روانی ممکن است با انگ و تبعیض اجتماعی مواجه شوند و فرصتهای انتخاب شریک زندگی محدودی داشته باشند. در چنین شرایطی، طبیعی است که آنها به سمت کسانی بروند که تجربههای مشابهی دارند و کمتر با قضاوت و پیشداوری مواجه میشوند.
همگرایی محیطی: زندگی در محیطهای مشابه، شرکت در گروههای حمایتی و فعالیتهای مشترک میتواند باعث شود افراد با اختلالات روانی مشابه بیشتر با یکدیگر آشنا شوند و روابطشان شکل گیرد. این موضوع نشان میدهد که ترکیبی از عوامل اجتماعی و محیطی میتواند این الگو را تقویت کند.
تأثیرات بر نسلهای آینده
یکی از مهمترین نتایج این مطالعه، تأثیر ازدواج افراد دارای اختلال روانی مشابه بر نسلهای بعدی است. زوجهایی که هر دو دارای اختلال روانی مشابه هستند، احتمال بیشتری دارد فرزندانی داشته باشند که همان اختلال را تجربه کنند. این ریسک در اختلالاتی با پایه ژنتیکی مانند اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی بیشتر است.
این موضوع نشاندهنده اهمیت توجه به عوامل ژنتیکی و محیطی در پیشگیری و درمان اختلالات روانی است. شناخت این الگوها میتواند به متخصصان روانشناسی و پزشکی کمک کند تا برنامههای پیشگیری، مشاوره و درمان را بهتر طراحی کنند و از ریسک انتقال اختلالات به نسل بعد بکاهند.
پیامدهای اجتماعی و فرهنگی
علاوه بر جنبههای فردی و خانوادگی، این یافتهها پیامدهای اجتماعی و فرهنگی مهمی نیز دارند. درک این که اختلالات روانی میتوانند بر انتخاب شریک زندگی تأثیر بگذارند، میتواند به کاهش انگ و تبعیض اجتماعی کمک کند. وقتی جامعه درک کند که این انتخابها بخشی از الگوهای طبیعی انسانی هستند و نه انتخابی صرفاً خودخواهانه یا غیرعادی، میتوان سیاستها و برنامههای حمایتی بهتری طراحی کرد.
همچنین این یافتهها نشان میدهند که برای ارتقای سلامت روان، لازم است تمرکز تنها بر درمان اختلالات فردی نباشد، بلکه حمایت از خانوادهها و روابط زناشویی نیز اهمیت دارد. آموزش خانوادهها، مشاوره زوجین و برنامههای پیشگیری میتوانند به کاهش فشار روانی و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا کمک کنند.
مطالعهای که به بررسی ارتباط بین اختلالات روانی و انتخاب همسر پرداخته است، نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالات روانی تمایل بیشتری دارند با کسانی ازدواج کنند که شرایط مشابهی دارند. این الگو در نسلها و فرهنگهای مختلف ثابت است و میتواند پیامدهای ژنتیکی، روانی و اجتماعی مهمی داشته باشد.
شناخت این الگوها میتواند به بهبود برنامههای درمانی و پیشگیری در حوزه سلامت روان کمک کند و درک بهتری از روابط انسانی فراهم آورد. در نهایت، این یافتهها تأکید میکنند که انتخاب همسر تنها یک مسأله عاطفی یا اجتماعی نیست، بلکه تحت تأثیر عوامل پیچیده ژنتیکی، روانشناختی و محیطی قرار دارد.
درک این موضوع به افراد کمک میکند که با آگاهی بیشتر شریک زندگی خود را انتخاب کنند و خانوادهها و جامعهها بتوانند از حمایتهای مؤثرتری بهرهمند شوند. در نهایت، این پژوهش نشان میدهد که سلامت روان یک موضوع فردی و خانوادگی است و بر همه ابعاد زندگی انسان تأثیر میگذارد.
💬 نظرات خود را با ما در میان بگذارید