سلامت روان بهصورت مستقیم با عملکرد مغز انسان در ارتباط است، زیرا مغز مرکز کنترل احساسات، افکار و رفتارهای ما است. سلامت روان به تعادل شیمیایی و الکتریکی مغز، از جمله سطح نوروترانسمیترها مانند سروتونین و دوپامین، بستگی دارد که نقش کلیدی در تنظیم خلق و خو دارند.
به گزارش میگنا این ارتباط بهواسطه تعاملات پیچیدهای که میان ساختارهای مغزی و فرآیندهای روانشناختی وجود دارد، شکل میگیرد. مغز بهعنوان مرکز کنترل افکار، احساسات و رفتارها، نقش کلیدی در سلامت روان ایفا میکند. عملکردهای شناختی اجرایی مغز، مانند توجه، حافظه، انعطافپذیری شناختی و توانایی حل مسئله، بهطور مستقیم بر کیفیت زندگی روانی افراد تأثیر میگذارند.
عفت حیدری روانشناس اجتماعی ودارنده نشان فرهنگ یار تاب آوری ایران در ادامه آورده است خواب باکیفیت شبانه و تغذیه مناسب میتوانند به بهبود عملکرد مغز و در نتیجه ارتقای سلامت روان کمک کنند. از سوی دیگر، فشارهای روانی و استرس میتوانند بخشهایی از مغز را که با حافظه و حل مسائل مرتبط هستند، تحت تأثیر قرار داده و سلامت روان را مختل کنند.
رواندرمانی نیز با تأثیر بر هیجانات، رفتارها و شناخت افراد، میتواند عملکرد مغز را بهبود بخشد و به بازسازی ساختارهای آسیبدیده کمک کند. علاوه بر این، فعالیتهای جسمانی مانند ورزش، با افزایش جریان خون و اکسیژنرسانی به مغز، موجب تقویت عملکرد شناختی و کاهش علائم اختلالات روانی میشوند.
سلامت روان و عملکرد مغز رابطهای دوسویه دارند؛ بهطوریکه هرگونه اختلال در یکی میتواند دیگری را تحت تأثیر قرار دهد. توجه به عوامل مؤثر بر سلامت مغز، از جمله خواب، تغذیه، ورزش و مدیریت استرس، میتواند به حفظ و ارتقای سلامت روان کمک کند و کیفیت زندگی افراد را بهبود بخشد.
روان کارکرد مغز است، همانگونه که دیدن و بینایی کارکرد چشم است. درست مثل اینکه ما برای حفظ بینایی خود به چشمانمان رسیدگی میکنیم، مراقبت از صحت و عملکرد بهینه مغز نیز میتواند بمنزله مراقبت از سلامت روان تلقی شود. بهویژه در شرایط بحرانی که فشارها و استرسهای روانی افزایش پیدا میکنند، توجه به سلامت ذهنی اهمیت دوچندان مییابد. در این مواقع، فرد باید با آگاهی و برنامهریزی مناسب، اقدامات لازم را برای حفظ تعادل درونی و مقابله مؤثر با موقعیتهای دشوار انجام دهد.
هرگونه اختلال در این تعادل، مانند کاهش سطح سروتونین، میتواند منجر به بروز اختلالات روانی مانند افسردگی یا اضطراب شود. همچنین، استرس مزمن و تغییرات در ساختارهای مغزی مانند هیپوکامپ و قشر پیشپیشانی، قابلیت یادگیری، حافظه و تصمیمگیری را تحت تأثیر قرار میدهد. عوامل ژنتیکی، محیطی و شیوه زندگی نیز بر عملکرد مغز و در نتیجه سلامت روان تأثیرگذارند؛ بهعنوانمثال، کمخوابی، تغذیه نامناسب و کمتحرکی میتوانند عملکرد مغزی را کاهش داده و خطر بروز مشکلات روانی را افزایش دهند.
از سوی دیگر، فعالیت بدنی منظم، تغذیه سالم و مدیریت استرس با تحریک نوروپلاستیسیته (قابلیت تطبیقپذیری مغز) میتوانند سلامت روان را تقویت کنند. بنابراین، حفظ عملکرد بهینه مغز از طریق سبک زندگی سالم و درمان بهموقع اختلالات عصبی، پایهایترین راهکار برای دستیابی به سلامت روان محسوب میشود.
اولین قدم در مراقبت از سلامت روان در زمان بحران، شناخت احساسات و واکنشهای خود است. افراد اغلب در برابر شرایط استرسزا دچار تنش، نگرانی یا حتی افسردگی میشوند. مهم است که این احساسات را نه تنها بشناسیم، بلکه آنها را بپذیریم و به جای سرکوب کردن، سعی کنیم با آنها به صورت سالمی کنار بیاییم. نوشتن احساسات در دفترچه، صحبت کردن با فرد قابل اعتماد یا مراجعه به مشاور، راههای مؤثری برای مدیریت هیجانات هستند. شناخت اینکه احساس بد بودن طبیعی است، میتواند فرد را از احساس گناه و انزوا نجات دهد.
دومین نکته، حفظ یک روال روزمره منظم است. در مواقع بحرانی، بسیاری از عادات روزانه به هم میخورد که این امر میتواند وضعیت روانی را بدتر کند. نگه داشتن یک برنامه ثابت برای خواب، غذا خوردن، ورزش و استراحت، به مغز کمک میکند تا احساس امنیت و کنترل بیشتری پیدا کند. حتی انجام کارهای کوچک مانند مرتب کردن محیط زندگی یا گیاه داشتن میتواند به ایجاد تعادل روانی کمک کند. این عادات کوچک، نقش بزرگی در حفظ سلامت ذهنی در شرایط دشوار دارند.
سومین مرحله، حفظ ارتباطات اجتماعی است. در دورههای بحرانی، افراد تمایل پیدا میکنند تا از دیگران دور شوند و این انزوا میتواند به سرعت به اضطراب و افسردگی شدید منجر شود. صحبت کردن با دوستان، خانواده یا شرکت در گروههای حمایتی، میتواند احساس تعلق و حمایت را به فرد بازگرداند. حتی یک تماس تلفنی کوتاه یا پیام کوتاه میتواند تفاوت زیادی در حال روحی فرد ایجاد کند. انسان موجودی اجتماعی است و بدون ارتباط با دیگران، نمیتواند به خوبی با چالشها کنار بیاید.
چهارم، تمرکز بر روی چیزهایی که میتوانیم کنترل کنیم. در مواقع بحران، بسیاری از عوامل خارج از کنترل فرد هستند و این موضوع میتواند باعث افزایش استرس شود. بنابراین، بهتر است فرد انرژی خود را روی چیزهایی متمرکز کند که در توان اوست. این میتواند شامل تصمیمگیریهای کوچک درباره روز، انتخاب غذا، حرکت فیزیکی یا یادگیری یک مهارت جدید باشد. این کارها به فرد احساس قدرت و توانمندی میدهند و به او کمک میکنند تا احساس کند هنوز میتواند بر بخشی از زندگیاش کنترل داشته باشد.
پنجم، استفاده از تکنیکهای آرامسازی و مدیتیشن. در مواقع استرسزا، بدن وارد حالت “جنگ یا گریز” میشود که این امر میتواند منجر به بروز اختلالات فیزیکی و روانی شود. تمرینهای تنفس عمیق، یوگا، یا گوش دادن به موسیقی آرامشبخش میتوانند به فرد کمک کنند تا به حالت تعادل برگردد. همچنین، مدیتیشن و تمرکز بر لحظه حال، میتواند ذهن را از فکر کردن به آینده تاریک یا گذشته دردناک باز دارد و فرد را در حال حاضر زنده کند.
گاهی اوقات هم به کمک متخصص نیازمندیم.
تمامی افراد در مواقعی نیازمند حمایت حرفهای هستند و این موضوع نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه هوشمندی و مسئولیتپذیری نسبت به سلامت خود است. روانشناسان و مشاوران میتوانند به فرد در درک بهتر مشکلاتشان، یافتن راهحلهای مناسب و بازگشت به حالت عادی کمک کنند. در مواقعی که فرد احساس خطر میکند یا دچار افکار خودکشی میشود، مراجعه فوری به متخصصان ضروری است.
مراقبت از سلامت روان در زمان بحران، مستلزم توجه به احساسات، حفظ عادات سالم، ارتباط با دیگران، تمرکز بر کنترلپذیرها، استفاده از تکنیکهای آرامسازی و در صورت لزوم، دریافت کمک تخصصی است. این مراحل به فرد کمک میکنند تا در میان شرایط دشوار، سلامت خود را حفظ کند و به کیفیت زندگی خود احترام بگذارد.
💬 نظرات خود را با ما در میان بگذارید