افراد بسیاری در زندگی خود شرایطی را تجربه میکنند که در آن به جای احساس امنیت و عشق در روابط نزدیک، احساس تهدید و دفاعیت میکنند. این پاسخ غیرطبیعی مغز در قبال صمیمیت، یکی از نشانههای عمیق اختلالات عاطفی است که اغلب ریشه در تروماها یا ترسهای دوران کودکی دارد. وقتی مغز فردی صمیمیت را با تهدید اشتباه میگیرد، واکنشهای دفاعی نظیر فرار از رابطه، عدم اعتماد، ترس از اتصال عاطفی یا حتی خشم و حمله ظاهر میشود. این پدیده نه تنها بر روابط شخصی فرد تأثیر منفی میگذارد، بلکه نشانهای از آسیبهای عمیق در ساختار شناختی و هیجانی اوست.
به گزارش میگنا در روابط زناشویی، احساس صمیمیت یکی از پایههای اصلی موفقیت است؛ با این حال، گاهی اوقات یکی از طرفین به اشتباه علائم صمیمیت را تهدیدواره تفسیر میکند. این اتفاق معمولاً زمانی رخ میدهد که فرد به دلیل تجربیات گذشته، اضطراب فراق یا ناامنیهای درونی، واکنشهای غیرمنطقی نشان میدهد. مثلاً وقتی یک همسر سعی میکند با حرف زدن صادقانه و بروز دادن احساسات، فاصله را کم کند، طرف مقابل ممکن است آن را تهاجمی یا قضاوتی ببیند و شروع به دفاع از خود کند.
این سوءتفاهم عموماً ریشه در نحوه عملکرد مغز دارد. مغز انسان تمایل دارد تا در برابر تهدیدهای احتمالی واکنش نشان دهد و در برخی مواقع، حتی اظهار محبت را به عنوان حمله تلقی کند. این موضوع زمانی تشدید میشود که افراد الگوهای ارتباطی ناسالمی داشته باشند یا اینکه در گذشته آسیبهای روانی دیده باشند. در نتیجه، به جای اینکه به سمت هم حرکت کنند، از هم فاصله میگیرند و این فاصله باعث تقویت دوراهی احساسی میشود.
برای حل این مشکل، آگاهی از این الگوی شناختی ضروری است. هر دو طرف باید یاد بگیرند که احساسات و رفتار یکدیگر را با تاب آوری و بدون قضاوت درک کنند. آموزش ارتباط غیرتهاجمی، گوش دادن فعال و همدلی میتواند به زوجین کمک کند تا صمیمیت را به درستی بشناسند و به جای مقابله با آن، آن را بپذیرند. این تغییر دیدگاه میتواند رابطه را از چرخه تهدید و دفاع به سمت رابطهای سالم و پر از اعتماد سوق دهد.
مغز انسان طوری طراحی شده است که به دنبال ایمنی و اتصال اجتماعی باشد. لوب لیمبیک، به ویژه آمیگدال، نقش کلیدی در تشخیص خطر و واکنش به آن دارد. در شرایط طبیعی، این قسمت از مغز به ما کمک میکند تا از خطرات فیزیکی و اجتماعی دوری کنیم. اما در افرادی که سابقه تروما دارند، آمیگدال بهطور اشتباه صمیمیت و اتصال عاطفی را به عنوان تهدید تفسیر میکند. این اتفاق باعث فعال شدن واکنش “جنگ یا گریز” در مقابل روابط عاشقانه یا دوستانه میشود. بنابراین، صمیمیت به جای ایجاد احساس امنیت، باعث افزایش استرس و اضطراب میگردد.
نشانههایی که مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه میگیرد شامل واکنشهای بیش از حد به انتقاد، ترس از افشای واقعی خود، فرار از روابط عمیق، یا ایجاد دیوارهای دفاعی در مقابل دیگران است. این افراد ممکن است به محض اینکه احساس کنند به کسی نزدیک میشوند، ارتباط را قطع کنند یا رفتارهایی نشان دهند که طرف مقابل را فاصله بگیرد. این الگوها معمولاً ناخودآگاه هستند و فرد متوجه علت واقعی آن نیست. همچنین، ممکن است افراد به دنبال صمیمیت باشند اما به محض رسیدن به آن، احساس ناراحتی کنند و از آن فرار کنند.
ترمای دوران کودکی نقش مهمی در شکلگیری این نوع واکنش مغزی دارد. کودکانی که در محیطی ناامن، ناپایدار یا پرخشم بزرگ شدهاند، یاد میگیرند که صمیمیت با درد و خیانت همراه است. این تجربیات به مغز یاد میدهند که نزدیکی به دیگران خطرناک است. در نتیجه، مغز یک الگوی دفاعی ایجاد میکند که در بزرگسالی به صورت مقاومت در برابر صمیمیت ظاهر میشود. تروماهایی مثل سلب توجه والدین، سوءاستفاده عاطفی یا جسمی، یا فقدان امنیت وجودی، تمامی آنها میتوانند باعث شوند مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه بگیرد.
اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) یکی از وضعیتهای روانشناختی است که مستقیماً با این سوءتفاهم مغزی در برابر صمیمیت ارتباط دارد. در PTSD، مغز دائماً در حالت هشدار است و به دنبال نشانههای خطر است. این امر باعث میشود فرد به جای اینکه به روابط نزدیک به عنوان منبع امنیت نگاه کند، آنها را تهدیدی بالقوه ببیند. افراد مبتلا به PTSD اغلب در روابط خود مشکلات عاطفی زیادی دارند، از جمله خشم بیسبب، اجتناب از تماس چشمی، یا ایجاد فواصل عاطفی. این واکنشها نتیجه فعالیت بیش از حد سیستم عصبی سمپاتیک و ضعف در سیستم عصبی پاراسمپاتیک است.
وقتی مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه میگیرد، فرد دچار مشکلات جدی در ایجاد و حفظ روابط معنادار میشود. این امر میتواند منجر به انزوا، افسردگی، اضطراب اجتماعی و حتی اعتیاد شود. در روابط زناشویی، این واکنش باعث میشود یکی از طرفین همواره در موقعیت دفاعی باشد و نتواند احساس عشق و امنیت کند. در محیط کار نیز ممکن است فرد به دلیل ترس از نزدیکی با همکاران، نتواند روابط موثری برقرار کند. این الگو در طول زمان به تضعیف هویت و اعتماد به نفس فرد منجر میشود.
بهبود این وضعیت نیازمند درک عمیق از تروماهای گذشته و کار با سیستم عصبی است. روشهایی مانند درمان EMDR، درمان شناختی-رفتاری (CBT)، درمان عاطفی-تمرکزی (EFT)، و همچنین مدیتیشن و یوگا میتوانند به فرد کمک کنند تا مجدداً به صمیمیت اعتماد کند. این درمانها به فرد کمک میکنند تا احساس امنیت در داخل خود را بازیابی کند و مغزش را دوباره به صمیمیت به عنوان چیزی ایمن بشناسد. همچنین، وجود یک رابطه امن و حمایتی در حال حاضر میتواند نقش درمانی داشته باشد و به فرد کمک کند تا الگوهای قدیمی را تغییر دهد.
اینکه مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه بگیرد، یک واکنش دفاعی ناخودآگاه است که ریشه در تروماهای گذشته، به ویژه در دوران کودکی دارد. این پدیده نتیجه فعالیت بیش از حد آمیگدال و ضعف در سیستمهای عصبی تنظیمکننده استرس است. با وجود این، این وضعیت قابل درمان است و با آگاهی از خود، درمان روانی و توسعه مهارتهای تنظیم هیجانی، فرد میتواند مجدداً به صمیمیت ایمن دست پیدا کند. درک این مکانیسمهای ذهنی به فرد کمک میکند تا از خودش ناراحت نشود و بفهمد که این واکنشها حاصل ضعف نیستند، بلکه نشانهای از آسیبهای عمیقی هستند که میتوانند بهبود یابند.
💬 نظرات خود را با ما در میان بگذارید